30 ثانيه از يك 24 ساعت

آرش آزرمي

30 ثانيه از يك 24 ساعت ...


آرش آزرمي

... هيييييي !با توام ، بيا ديگه!

و او باز داشت نگاهش ميكرد...

چته؟ بايد خودم بردارم بكشمت تا اونجا!؟ خسته شدم بابا! ديگه نميتونم!

و او مي خواست بگويد ،ولي نميتوانست...

صداي خر خر كشيده شدنش رو زمين ميومد ،دنبالش يه رد كم عمق تو گردوخاك كشيده ميشد و ردهاي قبلي زيرش جا ميموندن...

بيا ! همينجا بمون تا برگردم .برم ببينم چه غلطي ميتونم بكنم.كاسه ات رو بپا.

رو سري گل گليشو سفت بست دور كمرش. اگه لباسشو ميشست سبز خوشرنگي ميشد. آتيش گردونو كه دودش لاي سياهي دوداي ماشينا گم بود برداشت و رفت لاي جمعيت گم شد...

...عصاي چوبيشو كشيد تو بغلش. بهش احساس امنيت ميداد. سرشو بالا كرد. آسمون معلوم نبود...: كوپن ،كوپن ميخريم! نوار ، عكس ،سي دي جديد. دفترچه ياد داشت بگير و ببر!200 صفحه 200 تومن... ساندويچ! ساندويييييييچ تخم مرغ!...

سرشو آورد پايين. نگاش به جاي خالي پاهاش افتاد. خيابونو نگاه كرد .. ماشين، ماشيناي جور واجور. فكر ميكرد آدمايي كه اون تو نشستن بايد خيلي عجيب باشن، حتما با اون خيلي فرق دارن... سرشو بر گردوند طرف چهارراه،آره اونحا بود. چراغ قرمز شده بود ...: يا ابوالفضل،يا فاطمه زهرا! خدا خونوادتو سلامت نگه داره، بچه هات سالم باشن... اه ببر كنار اين دود كثافتو! كم دود داريم! پول خورد ندارم، برو ديگه ميگم ندارم !... چراغ سبز شد. چهره خواهرشو خوب نميديد ولي فهميد كه داره فحش ميده، هر وقت فحش ميداد وقت چراغ سبز وسط خيابون ميموند و ماشينا هي بوق ميزدن...

- مرسي آقا ،بفرمايين.

كارت اينترتمو ميخرم ميام بيرون. هوا داره سرد ميشه ديگه نميشه با آستين كوتاه اومد. نگاش ميكنم... آخه تو چي ميفهمي!؟ راست ميگه. راهمو ميگيرم ميرم پي كارم. چند دقيقه اي گوشم چيزي نمي شنوه، دارم فكر ميكنم... بوووق!!! كوري؟ اينجا شانزه ليزه نيستا !...

 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

30103< 2


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي